کاربرد اصطلاحات در زبان انگلیسی
اصطلاحات و ضرب المثل بخش مهمی از زبان انگلیسی روزمره را تشکیل میدهند و به مراتب در گفتار و نوشتار از آنها استفاده میشود. آشنایی با معنا و کاربرد اصطلاحات در زبان انگلیسی به این خاطر ضروری است که تشخیص معنای آنها از روی کلمههای تشکیلدهنده همیشه ممکن نیست. شاید فکر کنید که یادگیری اصطلاحات انگلیسی کار سختی است، اما درواقع این کار میتواند بسیار سرگرمکننده باشد، مخصوصا وقتی آنها را با اصطلاحات فارسی مقایسه کنید. از طرف دیگر، یادگیری اصطلاحات پرکاربرد و استفاده از آنها کمک می کند انگلیسی شما طبیعیتر به نظر برسد.
کاربرد اصطلاحات انگلیسی:
اصطلاح در واقع عبارتی است که معنای مجازی آن با معنای تحت اللفظی آن فرق دارد. اصطلاحات هم در گفتار روزمره و هم در نوشتار به وفور استفاده می شود. اگر از آنها در جای درستش استفاده کنید، می توانید توجه مخاطب خود را به موضوع مورد بحث بیشتر جلب کنید.
اهمیت اصطلاحات انگلیسی:
اصطلاحات به ما کمک میکنند تا یک موقعیت خاص را به شیوهای خلاقانهتر و متفاوتتر توصیف کنیم. اصطلاحات همچنین دربردارندهی اطلاعات فرهنگی و تاریخی هستند و درک افراد را از آن زبان بالاتر میبرند.
آیا می شود از اصطلاحات در نوشتن مقالات IELTS استفاده کرد؟
از آنجایی که اصطلاحات “دوستانه و غیررسمی” هستند، نمیتوان از آنها در مقالات آیلتس IELTS که آکادمیک هستند، استفاده کرد.
چند اصطلاح پرکاربرد در زبان انگلیسی:
اصطلاحاتی که در ادامه میبینید از پرکاربردترین اصطلاحات زبان انگلیسی است و احتمالا آنها را در فیلمها و سریالهای انگلیسی زبان، زیاد شنیده باشید. استفاده از این اصطلاحات کمک میکند زبان انگلیسی تان بسیار طبیعیتر به نظر برسد، پس از یادگیریشان غافل نشوید.
کاربرد | معنی | اصطلاح |
به عنوان بخشی از جمله | چیز خوبی که در نگاه اول بد به نظر برسد | A blessing in disguise |
به عنوان بخشی از جمله | یک چیز عادی و متداول | A dime a dozen |
به عنوان بخشی از جمله | طفره رفتن | Beat around the bush |
به تنهایی | دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است. | .Better late than never |
به عنوان بخشی از جمله | کاری اجتنابناپذیر را انجام دادن، کلک چیزی را کندن | Bite the bullet |
به تنهایی | موفق باشید! | !Break a leg |
به عنوان بخشی از جمله | کار روی چیزی را تمام کردن | Call it a day |
به عنوان بخشی از جمله | به کار کسی بیش از حد خرده نگرفتن | Cut someone some slack |
به عنوان بخشی از جمله | کاری را بد انجام دادن برای صرفهجویی در وقت و هزینه | Cutting corners |
به تنهایی | با آرامش و احتیاط کاری را انجام دادن | Easy does it |
به عنوان بخشی از جمله | از کنترل خارج شدن | Get out of hand |
به عنوان بخشی از جمله | کاری که خیلی وقته فکرت را مشغول کرده بالاخره انجام میدهی تا از شرش خلاص شوی | Get something out of your system |
به تنهایی | به زندگیت سروسامان بده. به خودت بیا. | .Get your act together |
به عنوان بخشی از جمله | تصمیم به باور حرف کسی گرفتن با اینکه کامل مطمئن نیستی که راست میگوید | Give someone the benefit of the doubt |
به عنوان بخشی از جمله | از اول شروع کردن | Go back to the drawing board |
به تنهایی | تسلیم نشو! | !Hang in there |
به عنوان بخشی از جمله | به خواب رفتن | Hit the sack |
به تنهایی | چیز پیچیدهای نیست. | .It’s not rocket science |
به تنهایی | برای بدست آوردن چیزی که میخواهی باید تلاش کنی | No pain, no gain |
به عنوان بخشی از جمله | مطلبی طولانی را کوتاهتر گفتن | Make a long story short |
به عنوان بخشی از جمله | با کسی شوخی کردن | Pull someone’s leg |
به تنهایی | آروم باش. خودت رو جمع و جور کن. | .Pull yourself together |
به تنهایی | تا این جا که همه چیز خوب پیش رفته. | .So far so good |
حالا نوبت شماست. به توضیح مربوط به معنا و کاربرد اصطلاحات در زبان انگلیسی فکر کنید و سعی کنید برایشان معادلی در زبان فارسی پیدا کنید. جوابهای خود را میتوانید در بخش نظرات این پست به اشتراک بگذارید. خوش بگذره! (!Have fun)
اگر دنبال یادگیری کلمات و عبارات مفید برای سفر و تعطیلات هستید، این مطلب را از دست ندهید!
2 comments