IELTS Cue Card شماره 1

یکی از سوالات متداولی که ممکنه در بخش مکالمه آیلتس باهاش مواجه بشید اینه که یکی از اعضای خانوادتون رو که بیشترین زمان رو باهاش می‌گذرونید رو توصیف کنید.

به عبارتی سوالی که از شما پرسیده میشه این‌چنین خواهد بود:

Describe a family member you spend the most time with

طبیعتا وقتی می‌خواهید یک نفر رو توصیف کنید باید سه نکته رو رعایت کنید:

اون شخص کی هست؟Who this person is
چطور آدمیه؟What kind of person they are
چه کاری رو وقتی باهم هستید انجام می‌دهید؟What you usually do together

حالا با هم دیگه یک نمونه جواب خوب که میشه به این سوال داد رو با هم می‌بینیم.

سوالات بخش سوم آیلتس که در ادامه توضیح داده شده:

*What are the benefits of younger and older generations living together? How about the drawbacks?
*Which do you prefer most: support from family or support from friends? Why?
*Is it important to visit family members? Why?

پاسخ نمونه

فکر می‌کنم کسی که بیشترین زمان رو باهاش می‌گذرونم مادرم باشه و البته باید بگم که من خیلی خونواده بزرگی ندارم. هیچ برادر و خواهری ندارم و مادرم نزدیک‌ترین فرد فامیل به منه و میشه گفت که رفته رفته ما برای همدیگه دوستای خیلی خوبی شدیم.

ما الان با همدیگه زندگی نمی‌کنیم، من به یک کشور دیگه نقل مکان کردم که اصلا بهش نزدیک نیستم. مادرم واقعا خیلی مهربونه و همیشه بهترین‌ها رو برای همه می‌خواد و البته خیلی خوش صحبته، خیلی سرزنده هست. در حین صحبت کردن خیلی از حرکات دست استفاده می‌کنه. انگار که داره با دستاش صحبت می‌کنه.

وقتایی که نمی‌تونیم همدیگه رو ببینیم اکثر اوقات یا تماس تفلنی داریم یا برای همدیگه ایمیل می‌زنیم و البته این خیلی جایگزین خوبیه برای وقتایی که نمی‌تونی عزیزانت رو ببینی اما هیچ چیز نمی‌تونه جای ارتباط چهره به چهره رو بگیره.

هر از گاهی به دیدنش میرم، البته باید بگم که این یک سفر خیلی طولانیه چرا که من باید حداقل یه تاکسی، یه اتوبوس، یه هواپیما و دو تا قطار عوض کنم تا بهش برسم. میشه گفت این سفر خیلی عذاب آوره اما باید بگم که واقعا ارزشش رو داره.

وقتی هم که در آخر همدیگه رو می‌بینیم، اولین کاری که می‌کنیم اینه که خیلی گرم همدیگه رو در آغوش می‌گیریم و مثل تمام مادرا او همیشه سعی داره که انواع و اقسام غذاها رو به من بده و برام آماده کنه. البته می‌دونه که من چه غذایی رو دوست دارم و همیشه سعی می‌کنه که اونا رو آماده داشته باشه برای وقتی که من می‌رسم.

خیلی هم دوست داریم که در مورد همدیگه بدونیم؛ چه کارهایی کردیم؟ به قول معروف در مورد همدیگه آپدیت بشیم. از هم بپرسیم، اخبار رو بگیریم. خیلی با هم گپ می‌زنیم و تقریبا میشه گفت در مورد همه کس و همه چیز صحبت می‌کنیم و خیلی جالبه که به خاطر خیلی چیزای پیش پا افتاده و معمولی می‌خندیم و وقتی با هم در مورد اونا صحبت می‌کنیم برامون خیلی خنده داره. چیزایی که شاید وقتی که دارم با دیگران در موردش صحبت می‌کنم خیلی برام خنده دار نیست.

و در آخر هم موقع خداحافظی خیلی گرم همدیگه رو در آغوش می‌گیریم و همیشه ازم قول می‌خواد که وقتی که رسیدم بهش ایمیل بزنم که مطمئن بشه که من به سلامت رسیدم.

Sample Answer:

I think I spend the most time with my mother. I don’t really have a lot of family, and I don’t have any brothers or sisters. My mom is my closest relative and over time we’ve become good friends.
We don’t happen to live to each other, and I’ve moved away to a country that’s nowhere near her.
My mother is a really kindhearted person that wants the best for everyone. She’s also a very talkative and lively person. Whenever she’s talking she uses a lot of gestures and talks with her hands as much as she uses her voice.
In between the times when we’re able to see each other in person we call and email each other. It’s a good way of communicating but no substitute for actually seeing each other face to face.
Every so often, I take a trip to see her. It’s a long journey, usually involving a taxi, a bus, a plane, and two trains. It’s quite an ordeal to get to her, but it’s worth it.
When we do finally see each other, the first thing we do is give each other a warm hug. Like most mothers, she’s always trying to feed me something or another. She knows the kind of foods I like and usually has them on hand for when I arrive.
We love to catch up on each other’s news. We’ll chitchat and gossip endlessly about anything and everything. I think we spend more time laughing over more mundane things than I do with most of my friends.
When it’s time for me to go home, we always hug and she makes me promise to email her when I get home to let her know I’ve arrived safely.

لغات و اصطلاحات پاسخ نمونه

Over time (adverb):
Something that happens gradually.
Example: Over time there were more cars on the road and traffic jams became more frequent.

رفته رفته، به مرور زمان
به مرور زمان ماشین‌ها در جاده بیشتر شدن و غالبا ترافیک بیشتر شده بود.

Happen to (verb):
If you happen to do something, you do it unintentionally or experience it by chance.
Example: I happened to see your mother today at the mall.

چیزی اتفاقی رخ دادن
امروز توی مرکز خرید اتفاقی مادرت رو دیدم.

Move away (phrasal verb):
To stop living somewhere and to go live in another place.
Example: He used to live in Boston but he moved away a long time ago.

نقل مکان کردن
قبلا توی بوستون زندگی می‌کرد اما خیلی وقت پیش به جای دیگه‌ای رفت.

Kindhearted (adjective) :
Someone who is kindhearted likes other people a lot and always wants to help them.
Example: Your mother is a really kindhearted person.

خوش قلب
مادرت واقعا یک آدم خوش قلبه.

Talkative (adjective) :
Someone that talks a lot is talkative.
Example: Your mother is a really talkative person.

کسی که زیاد صحبت میکنه، پر حرف، خوش صحبت
مادرت واقعا یه آدم خوش صحبته.
* این کلمه میتونه جنبه مفی هم داشته باشه اما بیشتر اوقات حالت خنثی و مثبت داره.

Talk with their hands (idiom) :
If you talk with your hands, you move your hands around a lot while speaking as a way of emphasizing your words.
Example: He never sits still when he’s talking, and he’s always talking with his hands.

کسی که در موقع صحبت کردن خیلی از دست‌هاش استفاده میکنه
وقتی که داره صحبت میکنه اصلا نمیتونه ثابت بمونه، همیشه انگار داره با دستاش حرف میزنه.

Face to face (adverb)
If you do something face to face you do it in person and can actually see each other.
Example: I’d rather talk face to face rather than over the telephone.

چهره به چهره
ترجیح میدم که رو در رو یا چهره به چهره صحبت کنیم تا اینکه بخوایم تلفنی صحبت کنیم.

Every so often (idiom)
If something happens every so often it happens sometimes but not frequently.
Example: Every so often she emails me.

هر از گاهی، هر چند وقت یکبار
هر از گاهی به من ایمیل میزنه.

Ordeal (noun)
If you experience something really unpleasant, especially if it lasts for a long time, you’d describe it as an ordeal.
Example: Her seven month stay in the hospital was quite an ordeal.

کار عذاب آور
بستری شدنش توی بیمارستان برای هفت ماه واقعا یک عذاب بود.

Worth it (adjective)
If something is worth it, it’s worth the cost or work involved to attain it. The benefits will outweigh the costs.
Example: Getting up early to jog is tough but worth it.

ارزشش رو داشتن
صبح‌ها زود بیدار شدن برای دویدن سخته ولی ارزشش رو داره.

On hand (idiom)
If something is on hand it’s ready and available, for example money, resources, etc that can be available for use immediately.
Example: He always kept a supply of firewood on hand for cold nights.

چیزی رو همیشه آماده دم دست داشتن
او همیشه برای شب‌های سرد، چوب دم دست داشت.

Catch up (phrasal verb)
If you catch up on something, you do something you didn’t have time to do earlier.
Example: She’s staying late at the office to catch up on some work.

رسیدن به چیزی که ازش جاموندی و می‌خوای بهش برسی
می‌خواد تا دیر وقت توی اداره بمونه تا به یه سری از کارهای عقب موندش برسه.

Chitchat (informal noun or informal verb)
As a noun, it describes a conversation about things that aren’t very important, such as gossip, the weather, or anything else that doesn’t matter that much. A synonym would be small talk.
As a verb, it means to talk about things that aren’t very important.
*It’s more commonly used as a verb.
Example A (Noun): She really doesn’t have time for chitchat.
Example B (Verb): I really love chitchatting with my friends.

گپ، گفتگو (اسم)، گپ زدن (فعل)
* بیشتر به عنوان فعل رایجه
(اسم) او واقعا زمانی برای گفتگو نداره.
(فعل) واقعا خیلی گپ زدن با مرم رو دوست دارم.

Mundane (adjective)
Something that’s not very interesting or exciting, especially because it happens too regularly.
Example: She finds paying bills and shopping for food extremely mundane.

روزمره، پیش پا افتاده
به نظر او پرداخت قبوض و خرید مایحتاج روزانه بیش از حد پیش پا افتاده هست.

یکی دیگه از سوالات متداولی که ممکنه در بخش مکالمه آیلتس باهاش مواجه بشید معایب و محاسن با هم زندگی کردن جوان‌تر‌ها و مسن‌ترهاست :

What are the benefits of younger and older generations living together? How about the drawbacks?

این سوال کلی رو می‌تونیم به سه سوال مجزا تفکیک کنیم :

  1. فواید و معایب با هم زندگی کردن جوان‌ها و مسن‌تر‌ها
  2. ممکنه ازتون سوال بشه ترجیح میدین که خانوادتون ازتون حمایت کنه یا دوستانتون و دلیل شما چی هست؟
  3. آیا به دیدن اعضای خانواده رفتن اهمیت داره؟ چرا؟

پاسخ نمونه :

خب در قسمت اول میتونیم راجب فواید صحبت کنیم. اولین فایدش اینه که اعضای جوان‌تر می‌تونن از مسن‌تر‌ها مراقبت کنن. می‌دونین خیلی از اونهایی که سنشون زیاده با یکسری محدودیت‌های جسمی و بعضا ذهنی مواجه هستن و این خیلی خوبه که جوان‌ترها مواظبشون باشن.
البته خیلی از مسن‌ترها حتی در انجام روتین‌های روزانشون دچار مشکل هستن و دیگه نمی‎تونن به همون سرعتی که جوان‌تر بودن کارهاشونو انجام بدن در این شرایط بچه‌هاشون و نوه‌هاشون می‌تونن بهشون کمک کنن.همونطور که امروزه خیلی از افراد مسن دارن تنها زندگی می‌کنن و اگرجوان‌ترها بتونن با اونها بمونن و با هم زندگی کنن قطعا افراد مسن می‌تونن از این معاشرت و هم صحبتی و همراهی جوان‌ترها لذت ببرند. می‌دونید که خیلی از افراد مسن متاسفانه دچار سانحه میشن وقتی که تنها باشن اما وقتی کسی کنارشون باشه مثل اقوام یا اعضای خانواده ممکنه این اتفاق نیفته و افراد جوان می‌تونن حواسشون رو به افراد مسن‌تر بدن و اگر احتمالا نیاز به کمک داشته باشن این کمک رو براشون فراهم کنن. مثلا در مواقع ضروری زنگ بزنن به به فوریت پزشکی و …..

در مورد معایب هم می‌تونیم بگیم که نگهداری از افراد مسن می‌تونه برای افراد جوان سنگین باشه چرا که اونها همزمان باید خیلی مسئولیت‌های زندگی رو در زندگی مدیریت کنن و زندگی اجتماعی خودشون رو دارن از مسئولیت شغلی گرفته تا ….
خیلی‌ها ممکنه این حس رو داشته باشن که گیر افتادن تو این مسئولیتی که باید از سالمندان مراقبتت کنن در حالی که می‌تونستن در این زمان مثلا در سفر باشن.

Sample Answer:

I think the number one advantage is that the younger generation can take care of their older family members. A lot of older people have disabilities and mobility restrictions. They aren’t able to do simple daily things as easily or quickly as they were able to do in the past. Their children and grandchildren can act like an extra pair of hands for them at times.
A lot of older people are quite lonely and if they live with their younger relatives they’ll always have someone to keep them company. This can also be for their safety too because of a lot of old people suffer falls and accidents. Their relatives can keep an eye on them and make sure they get medical help if they need it.
As for the drawbacks, it can be burdensome for their kids to take care of someone else when they already have to juggle their own responsibilities while trying to have a social life. A lot of people might feel trapped by the obligation to take care of their grandparents when they’d rather be doing something else like traveling.

لغات و اصطلاحات پاسخ نمونه:

Extra pair of hands (idiom):
If someone else helps you do something, you could say they’re an extra pair of hands.
Example: I think we need an extra pair of hands to help clean the house.

کمک کردن، کمک رسوندن.
به یه نفر دیگه برای کمک توی کارهای خونه نیاز داریم.

Keep someone company (idiom):
If you spend time with someone, especially who is lonely, you keep them company.
Example: I kept my uncle company for a few hours. He gets very lonely.

همراهی کردن، هم صحبت بودن با.
یه چند ساعتی همراه عموم بودم(همراهیش کردم) خیلی تنهاست.

Keep an eye on (idiom):
If you keep an eye on someone or something, you take care of it, usually for a short period of time.
Example: You need to keep an eye on that soup so it doesn’t boil over.

حواس جمع بودن ، توی فارسی میگیم مثلا چشمت به فلانی باشه یعنی مراقبش باش.
باید حواست به اون سوپ باشه تا سر نره.

Burdensome (idiom):
Something that’s burdensome causes problems or extra work.
Example: I’ve got a lot of burdensome tasks to do at work.

دست و پا گیر، یه کار یا چیزی که سنگین و خسته کننده باشه.
خیلی وظایف سنگین و دست و پاگیری سر کار دارم.

Juggle (verb):
Try to do two or more things at the same time, because you don’t have a lot of time.
Example: Senior executives are under pressure to juggle the increasing demands of their workload.

همزمان چندکارو انجام دادن . یا مثلا توی سیرک کسایی چند تا توپ یا چیزی رو با هم بالا و پایین میندازن میگن Juggle
مدیران ارشد تحت فشار هستند که چند تاکارو به خاطر فشار کاری انجام بدن.

قسمت دوم این سوال در این بخش :

Which do you prefer most: support from family or support from friends? Why?

ممکنه ازتون سوال بشه ترجیح میدین که خانوادتون ازتون حمایت کنه یا دوستانتون و دلیل شما چی هست؟
جواب رو می‌تونیم اینطور شروع کنیم :

I value both equally so I wouldn’t pick one over the other.

پاسخ نمونه :

هر دو واسم ارزشمندن و به همین خاطر به هیچکدوم ارجحیت نمیدم.
خانوادم همیشه بهترین‌ها رو واسم خواستن هر وقت بهشون احتیاج داشتم کنارم بودن و توی سالیان زیاد من از پشتیبانیشون استفاده کردم. چه ساپورت مالی و چه ساپورت احساسی. همیشه وقتی کارها خوب پیش نرفته یا پیچیده شده کنارم بودن و بهم کمک کردن که دوباره بتونم سرپا وایسم و قسمت زیادی از موفقیتمو به اونها مدیونم. از طرف دیگه می‌تونم بگم ساپورتی که از دوستام گرفتم به همون اندازه واسه من ارزشمنده. البته باید اینم اضافه کنم که آدم با دوستانش خیلی راحت‌تر میتونه در مورد جزئیات مسائل و مشکلات صحبت کنه. بعضی از دوستای صمیمیم مدت خیلی زیادیه که منو میشناسن و به همین خاطر فک میکنم در رابطه با هر مساله ای به من مشاوره بدن و به من کمک کنن حتی اگر در شهر دیگه‌ای هم باشم قطعا فاصله ما فقط یک تماس تلفنیه. خیلی راحت می‌تونیم با هم تماس بگیریم و اگر لازم باشه با هم صحبت کنیم.

Sample Answer:

My family have always wanted the best for me and have always been there for me. I’ve received a lot of support from them over the years, both emotional and financial. They’ve been there for me when things haven’t quite worked out and I’ve needed help getting back on my feet. I think I owe a lot of my success to them in some way.
On the other hand, the support I get from my friends is equally valuable. I feel like I can be a lot more free and open to talk about the ins and outs of my problems. Some of my closest friends have known me forforever and a day, and are able to give me advice about just about anything. Even if they’re in a different city, they’re just a phone call away and will find the time to chat if I need it.

لغات و اصطلاحات پاسخ نمونه:

Work out (phrasal verb):
This phrasal verb can mean a few things. Most commonly it means to exercise, and people work out at the gym. It also is commonly used if you’re successful. It can also mean to figure out how to do something.
Example A: He works out at the gym every day.
Example B: If it doesn’t work out, you can always come back here.
Example C: I haven’t worked out how to do that yet.

ورزش کردن، به موفقیت رسیدن، متوجه شدن(سر دراوردن، فهمیدن)
اون هر روز میره باشگاه و تمرین می‌کنه.
اگر موفق نشدی همیشه میتونی به اینجا برگردی.(اگه جواب نداد یا چیزی کار نکرد و موفقیت آمیز نبود)
هنوز متوجه نشدم که چطور باید انجامش بدم

Back on your feet (idiom):
You’d say that you’re back on your feet in two situations. The most common one is if you had money problems and now you’re financially stable again. The other one is if you were unwell and now you’re in good health again.
Example: Now that I’ve gotten a new job, I’m back on my feet again.

دوباره روی پای خودمون ایستادن . خودمونو جمع و حور کردن
حالا یه شغل جدید دارم و دوباره میتونم روی پای خودم وایسم یا سر و سامون گرفتم.

In some way (adverb) :
If something happens in some way, it happens in some unspecified way.
Example: He was connected in some way to the theft.

یجورایی، یک روشی که برای ما مشخص نیست
اون یجورایی به قضیه دزدی مرتبط بود

On the other hand (idiom) :
It’s a phrase used for giving two different opinions about something, and is different from the first thing you mentioned.
Example:My boyfriend likes all kinds of food, but I, on the other hand only like cheeseburgers and tacos.

از طرف یا جنبه دیگه. مثلا وقتی ما یه نکته ای گفتیم و در ادامه بخوایم یه چیزی خلاف اون رو عنوان کنیم.
دوست پسر من همه چیز دوست داره اما من از طرف دیگه برخلاف اون فقط چیزبرگر و تاکو دوست دارم

Ins and outs (noun) :
All the intricate details or facts about a situation are the ins and outs. Usually it’s a complicated situation or issue.
Example: She knows all the ins and outs of the business.

زیر و بم، همه چیز رو درباره چیزی دونستن
اون تمام زیر و بم این کسب و کارو میدونه.

For forever and a day (idiom) :
If something lasts for forever and a day, it can mean a very long time, but not actually for forever.
Example: We’ve been driving for forever and a day and we’re still not there yet.

ترجمه لفظی توی فارسی میشه ابد و یک روز.انگار خیلی وقته دارین یه کاریو انجام میدین.
انگار خیلی وقته داریم رانندگی می‌کنیم. اما هنوز نرسیدیم (انگار صد ساله داریم رانندگی می‌کنیم اما هنوز نرسیدیم.)

قسمت سوم این سوال :
آیا مهمه اعضای خانواده رو ببینیم؟و به دیدنشون بریم؟ چرا؟

Is it important to visit family members? Why?

پاسخ نمونه :

I think so in most cases.

می‌تونیم اینطوری شروع کنیم. در اغلب موارد فک میکنم که اره مهمه. بعضی از افراد هستن که خانواده‌های خوبی نداشتن و جو خانواده ناخوشایند بوده و اونا می‌خوان از اون جو فرار کنن و اونهارو به فراموشی بسپارن برای همچین آدمهایی خب طبیعیه که خیلی به ملاقات و دیدن افراد خانوادشون اهمیت ندن اما فک می‌کنم برای بقیه آدم‌ها که شرایط نرمالی داشتن این باید مهم باشه که به دیدن اعضای خانوادشون برن. خب طبیعتا افراد خانواده کسانی هستند که تقریبا میشه گفت نزدیکترین آدم‌ها به ما هستن و همینطور به گذشته ما مربوط میشن و کسانی هستن که شما با اونها بزرگ میشین و طبیعتا یک پیوند خیلی قوی بین شما هست. مثلا والدین و فرزندان خیلی وقتا دلشون برای هم تنگ میشه و گاهی شرایط جوری میشه و اتفاق میفته که والدین و بچه‌ها مجبورن جدا و دور از هم زندگی کنن و خیلی این فرصت رو نداشته باشن همدیگه رو ببینن و بنظرم مهمه که آدم بتونه سالمندان فامیل رو ملاقات کنه و به دیدنشون بره چرا که دیگه اونها خیلی براشون راحت نیست که از خونه برن بیرون و همینطور که گفتم ممکنه در اخر کارشون به خونه نشینی کشیده بشه و خیلی احساس تنهایی کنن به همین خاطر به ملاقات رفتن و دیدنشون می‌تونه باعث بشه احساس بهتری کنن و خوشحال بشن.

Sample Answer:

There are some people that have toxic families that they want to escape and leave behind. For these people, they don’t place importanceon visiting their family.
I think for everyone else it is really important to see their family as often as possible. They’re the people that most people are closest too, and they’re a link to one’s past. They’re the people you grew up with and feel a strong bond to.
Parents and kids, for example, often miss each other a lot. Sometimes they end up living a long way away from each other, and so they might not get to see each other as often as possible.
I think it’s necessary to visit older family members as they aren’t easily able to get out of the house. They can end up housebound and quite lonely, and visiting them can make them feel happier.

لغات و اصطلاحات پاسخ نمونه:

Toxic (adjective, informal) :
Something that causes you a lot of harm and unhappiness over a long period of time. You could have a toxic relationship, your job could be toxic, your family could be toxic, or some other situation could be toxic.
Example: I quit my extremely toxic job today and I’ve decided to move to a new country.

به معنی سمی هست و می‌تونیم راجب روابط و انسانها تعمیمش بدیم.
شغل ناخوشایندی داشتم، ترک کردم(استعفا دادم، بیخیال شدم) و تصمیم گرفتم که به یه کشور دیگه‌ای نقل مکان کنم.

Leave behind (phrasal verb) :
If you leave behind someone or something, you go somewhere else and don’t take them or it with you.
Example: He had to leave his family behind when he left Chile.

به معنی ترک کردن و جا گذاشتن هست.
مجبور شد خانوادش رو جا بگذاره وقتی که شیلی رو ترک کرد

Place importance on (phrase) :
If you place importance on something, you decide that it’s important.
Example: Most people place too much importance on money.

اهمیت دادن
اغلب ادم‌ها بیش از حد به پول اهمیت میدن

End up (phrasal verb):
If you end up somewhere, you go somewhere unexpected or unplanned. If you end up in a situation, it means something happened to you that you didn’t expect
.Example A: I ended up in Rome for one more night because the flight was cancelled.
Example B: I ended up choosing to study computer science.
Example C: The cake ended up in the trash because it was bad.
Example D: She didn’t want to end up like her father, so she moved to Paris.
Example E: The restaurant was too busy so we ended up going to a different one.

به یاد داشته باشید وقتی از End up استفاده می‌کنین احتمالا یه چیز غیر منتظره اتفاق افتاده و ما در اخر به یه جایی و نتیجه ای رسیده‌ایم.
چون پرواز کنسل شده بود در اخر یک شب بیشتر در رم موندیم.
در آخر انتخابم علوم کامپیوتر شد و از علوم کامپیوتر سر دراوردم.
کیک از سطل آشغال سر درآورد چون کیفیت نداشت و بد بود.
نمیخواست که به عاقبت پدرش دچار بشه پس به پاریس نقل مکان کرد.
رستوران خیلی شلوغ بود پس در اخر ما به یه رستوران دیگه رفتیم

Housebound (adjective):
If you’re housebound you’re unable to leave your home, usually because of sickness, a disability, or old age.
Example: She’s been housebound since her accident a few years ago.

خونه نشین یا زمین گیرشدن
از زمان تصادفش چند سال گذشته و اون خونه نشین شده.

با در نظر گرفتن اهمیت کسب نمره آیلتس در آینده تحصیلی – مهاجرتی شما، آزمون و خطا در مسیر یادگیری زبان، هزینه‌های زمانی و مالی هنگفتی در پی خواهد داشت. بنابراین اگر هدف مشخص، فرصت معین و تصمیم قاطعی برای کسب نمره تضمینی آیلتس دارید، دوره خصوصی آیلتس تضمینی برای شما طراحی شده است.

منبع : verbling