IELTS Cue Card شماره 2

یکی دیگه از سوالات مهارت مکالمه آیلتس که ممکنه شما باهاش برخورد کنید اینه که یکی از مهارت‌هایی که به تازگی یاد گرفته اید رو شرح دهید. سوالی که از شما پرسیده میشه این چنین خواهد بود:

Describe a skill you have recently learned.

شما برای پاسخ باید از خودتون این سه سوال رو بپرسید:

چه فعالیتی بوده؟What it was
کی اونو یاد گرفتید؟When you learned it
چرا اونو یادگرفتید؟Why you learned it

و در آخر توضیح بدید که احساستون در مورد اون مهارت چی هست؟

سوالات بخش سوم آیلتس که در ادامه توضیح داده شده:

*What is the most important practical skill in modern society?
*What kinds of skills are difficult to learn?
*What kinds of professions require practical skills?
*What are some special skills that people can learn?

پاسخ نمونه

من یاد گرفتم که آشپزی کنم.
من از آشپزی اصلا خوشم نمیومد، البته می‌تونستم یه چند تا چیز ساده درست کنم اما اصلا آشپز خوبی نبودم. یه چند باری هم امتحان کردم که چند تا غذای پیچیده درست کنم اما هیچ وقت جواب نداد و فکر میکنم دلیلش این بود که هرگز آموزش آشپزی ندیده بودم. البته قطعا توی مدرسه یه چند تایی کلاس آشپزی داشتم اما چیزی نبود که بخواد واقعا مهارت‌های لازمه برای درست کردن غذاهای پیچیده؛ یه چیزایی به جز دسرها و ناهارهای ساده رو به من یاد بده. در نتیجه اصلا آماده نبودم وقتی که مستقل شدم و مجبور بودم که خودم از خودم مراقبت کنم.

خیلی چیزا رو امتحان کردم به جای آشپزی یاد گرفتن مثلا بیرون غذا خوردن، توی رستورانا فست فود خوردن یا اینکه ببینم توی سوپرمارکت‌ها کدوم یکی از غذاهای آماده یا نیمه آماده خوش مزه تره؟! البته این‌ها هیچ وقت برام رضایت بخش نبود و بعد از مدتی تمام پیتزاها و برگرا برام عادی و یکنواخت شدن. از طرفی من همیشه طرفدار پر و پا قرص کلاس‌های آنلاین بودم و به نظرم این توانایی رو دارم که هر چیزی رو که دوست دارم، خودم و به شکلی که فکر می‌کنم بهتره اون رو یاد بگیرم.

بعضا کلاسایی که توی کالجا برگزار میشه ممکنه خیلی سریع پیش بره یا اینکه زمانشون خیلی مناسب نباشه. پس در نتیجه یک تحقیقی انجام دادم، یه کلاس آنلاین پیدا کردم، پولش رو پرداخت کردم و به نظرم این کار ارزشش رو داشت. دانش آموزای قبلی هم خیلی نظرات خفن و باحالی راجع به اون کلاسا نوشته بودن، پس من خیلی هیجان زده بودم که کلاس رو شروع کنم.

مدرس کلاس تمام مسائل پایه رو توضیح داد. از لوازم اولیه لازم برای یک آشپزی گرفته تا مهارت‌های لازم برای استفاده کردن انواع چاقو رو توضیح داد. بعد از هر کلاس من خیلی بیشتر و بیشتر احساس اعتماد به نفس داشتم و بعد از یه مدتی من شروع کردم به امتحان کردن و سعی کردم که غذاهای پیچیده‌تری درست کنم. نمی‌تونم بگم که همش موفقیت آمیز بوده و اصلا هیچ شکستی نبوده؛ قطعا به اندازه خودم خرابکاری کردم اما حقیقتا کلاسای آنلاین منو از اون غذاهای بیرون بر معمولی و غذاهای یخ زده نجات داد.

Sample Answer:

I learned to cook.
I used to hate cooking, and while I could make a few basic things, I wasn’t really any good. I’d had a stab at making some more complex recipes, but they never really worked out.
I think I was so bad because I’d never really been taught. In school we did have a few cooking classes, but nothing that really taught the skills I’d need to make anything other than a basic dessert or a simple lunch.
As a consequence I was horribly unprepared when I moved out on my own and had to fend for myself. I tried all kinds of things instead of cooking, such as eating out at fast food restaurants, ordering pizza, or seeing which microwave meal from the supermarket was the tastiest. I was never really satisfied, and after a while pizzas and burgers were just getting old.
I’ve always been a fan of taking classes online. I find I’m able to learn and practice something at my own pace. Sometimes classes at a local college can go too fast or can be at inconvenient times. So I did some research, got out my credit card, and paid for a class I thought was going to be worth it. Former students had written rave reviews about it and so I was excited to begin the class.
The teacher went through all the basics, from the essential equipment that all home chefs need, to basic knife skills. Every class left me more and more confident.
Over time I started to experiment and try making increasingly complex dishes. I can’t say everything has been a success, and I’ve certainly had my fair share of disasters in the kitchen, but that one online course has saved me from a lifetime of mediocre takeout and frozen meals.

لغات و اصطلاحات پاسخ نمونه

Had a stab at (idiom)
If you attempt to do something, even though you’re not likely to be successful, you’re said to have a stab at it.
Example: I’d never tried skiing before, but I had a stab at it while I was in France.

امتحان کردن
هرگز قبلا اسکی نکرده بودم اما وقتی که در فرانسه بودم امتحانش کردم.

Work out (phrasal verb)
This phrasal verb can mean a few things. Most commonly it means to exercise, and people work out at the gym. It also is commonly used if you’re successful. It can also mean to figure out how to do something.
Example A: He works out at the gym every day.
Example B: If it doesn’t work out, you can always come back here.
Example C: I haven’t worked out how to do that yet.

تمرین کردن، کار کردن یا جواب دادن، سر در آوردن
(A) هر روز تو باشگاه تمرین می‌کنه.
(B) اگه جواب نداد همیشه میتونی برگردی به اینجا.
(C) هنوز سر در نیاوردن که چطور باید اونو انجام بدم.

As a consequence (phrase)
It’s used for saying that one thing is a result of something else.
Example: I’ve lived in France for a very long time, and as a consequence I can speak French fluently.

در نتیجه
مدت خیلی زیادی در فرانسه زندگی کرده‌ام و در نتیجه می‌تونم فرانسوی رو خیلی روان صحبت کنم.

Move out (phrasal verb)
If you move out of somewhere, it means you stop living in a particular home.
Example: I moved out three years ago, but sometimes I miss that apartment.

جابجا شدن، نقل مکان کردن، مستقل شدن
سه سال پیش جابجا شدم اما بعضی وقتا دلم برای اون آپارتمان تنگ میشه.

Fend for yourself (phrasal verb)
If you fend for yourself you take care of and provide for yourself without depending on anyone else.
Example: When I moved to Boston I had to fend for myself for the first time in my life.

خودت از خودت مراقبت کن
وقتی که به بوستون نقل مکان کردم، مجبور بودم که برای اولین بار خودم از خودم مراقبت کنم.

Eat out (phrasal verb)
Simply means to eat at a restaurant instead of at home.
Example: When I lived in Spain, I used to eat out all the time.

بیرون غذا خوردن
وقتی که توی اسپانیا زندگی می‌کردم همیشه بیرون غذا می‌خوردم.

Get old (verb)
If something gets old it becomes annoying, boring, or undesirable because you’ve done it too many times.
Example: Eating mac and cheese every day gets old really fast.

عادی شدن، خسته کننده شدن
هر روز برگر و پنیر خوردن خیلی زود عادی میشه.

Worth it (adjective)
If something is worth it, it’s worth the cost or work involved to attain it. The benefits will outweigh the costs.
Example: Getting up early to jog is tough but worth it.

ارزششو داشتن
صبحا زود بیدار شدن برای ورزش کردن واقعا سخته اما ارزششو داره.

Rave review (noun)
A rave review is when someone writes or talks about something really positively, such as a product, service, book, TV show, movie, etc. They’re really happy with whatever they’re reviewing.
Example: The movie received rave reviews.

نظرات خفن
اون فیلم نظرات در موردش خیلی خفن بود.

Your fair share (idiom)
This phrase is used to indicate an amount of something that you deserve, whether it’s a good or bad thing.
Example: Leave the rest of the pizza for other people. You’ve had your fair share.

به اندازه کافیت، به اندازه خودت
بقیه پیتزا رو بذار برای بچه‌ها، شما به اندازه کافی خوردی.

Mediocre (adjective)
Something that’s not very good.
Example: Parents don’t want their kids going to mediocre schools.

معمولی
والدین نمی‌خوان که بچه‌هاشون به مدارس معمولی برن.

در ادامه به جواب این سوال می‌پردازیم که:

What is the most important practical skill in modern society?

پاسخ نمونه

توانایی کار کردن با کامپیوتر بدون شک مهم‌ترین مهارتیه که هر کسی لازمه بلد باشه. خیلی آدمای مسن زیادی هستن که به روز نیستند و در نتیجه یه جورایی میشه گفت جا موندن و این افراد در آخر مجبورن که از دوستا یا فامیلاشون کمک بگیرن و به اونا تکیه کنن. برای کارایی مثل خرید آنلاین چرا که اون مهارتا و اعتماد به نفس کافی رو ندارن برای انجام دادن کارایی که با کامپیوتر سر و کار داره.

تقریبا میشه گفت که تمام شغل‌ها با کامپیوتر سر و کار دارن و اونایی که خیلی خوب نیستن در کار کردن با کامپیوتر فرصت‌های شغلی خیلی محدودی خواهند داشت.

حتی در مورد تفریحات و سرگرمی هم این روزا مردم خیلی به کامپیوتر وابسته هستن. مثلا گوشی‌های همراه میشه گفت که کامپیوترهای جیبی هستن و حالا چه تماشا کردن ویدیوهای آنلاین باشه یا چت کردن با دوستان میشه گفت که خیلی از مردم وقتی حوصله شون سر میره وقتشون رو با گوشیاشون سر می‌کنن.

Sample Answer:

There are a lot of older people that didn’t keep up with the times and as a result they were left behind. They ended up relying on friends and family to do basic things, such as ordering something online because they lacked the skills and confidence to do it themselves.
Just about every job requires the use of a computer, and those that struggle are going to have their employment opportunities severely limited.
Even when it comes to fun and recreation, people nowadays use computers. Mobile phones are little pocket-sized computers, and whether it’s watching an online video or chatting with friends, and it’s how people choose to pass the time when they’re bored.

لغات و اصطلاحات پاسخ نمونه :

Computer literacy (noun) :
If you’re computer literate, you’re able to use computers well.
Example: It’s important for old people to be computer literate if they want to keep up with modern society.

سواد کامپیوتری
اگر در زمینه کامپوتر با سواد باشین، میتونید از کامپیوتر به خوبی استفاده کنین.

Hands down (phrasal verb) :
It’s a phrase that means without any doubt
Example: Prague is hands down one of the prettiest cities I’ve ever visited.

قطعا، بدون شک
پراگ قطعا یکی از زیباترین شهرهایی که من تا حالا دیدم.

Keep up with the times (idiom):
To stay up to date with society and to modify your behavior or beliefs to reflect what is current.
Example: My grandpa doesn’t have a cellphone because he doesn’t care about keeping up with the times.

به روز بودن و به روز ماندن
پدربزرگم گوشی همراه نداره چرا که براش مهم نیست به روز باشه.

As a result (idiom) :
It’s a phrase used to mean that something happened because of something else.
Example: He sprained his wrist and, as a result, will not be playing in the match on Sunday.

در نتیجه
مچش پیچ خورد و در نتیجه در روز مسابقه روز یکشنبه بازی نخواهد کرد

Left behind (phrasal verb) :
If you’re left behind, other people have improved or progressed much faster than you.
Example: If you don’t learn how to use modern-day technology, you’ll be left behind.

جا موندن
اگر یاد نگیری که چطور از تکنوولوژی‌های به روز و امروزی استفاده کنی جا خواهی ماند.

Pass the time (idiom) :
If you do something to stay busy while waiting for something, you’re passing the time.
Example: I watched videos on my phone to pass the time while waiting for my flight.

وقت گذروندن، خودتونو سرگرم کردن
با گوشیم ویدئو نگاه میکردم که وقت رو بگذرونم وقتی که منتظر پروازم بودم.

در قسمت بعدی به جواب این سوال میپردازیم.

What kinds of professions require practical skills?

پاسخ نمونه

هر چیزی که نیازمند ساختن چیزی باشه ممکنه که مهارت‌های عملی به کارش بیان. کارگرها نمونه بارز چنین شغل‌هایی هستن. کارگرها باید بتونن چیزهارو با استفاده از دستاشون بسازن، حالا میخوان بنا باشن، لوله کش باش. اونها نیاز دارن مهارت‌های عملی به هم مرتبط و به هم پیوسته ای رو بلد باشن. آشپزها و نانواها یک نمونه دیگه هستن. کل پایه و اساس شغلشون وابسته به مهارت‌های عملی هست. به نظرم این افراد شغل‌های خیلی سختی دارن و بنظرم شغل‌هاشون می‌تونه واقعا خسته کننده و عذاب آور باشه. این افراد نیاز دارن که مهارت‌هاشونو توسعه بدن و فنون کاریشون رو بهبود ببخشن اگر که میخوان به روز باشن، جز بهترین‌ها باشن. دقیقا مثل افرادی که کار فکری و ذهنی انجام میدن.

Sample Answer:

I’d say anything that requires making something. Manual laborers are the quintessential example. They need to be able to make things with their hands, whether they’re a bricklayer or a plumber, they need a lot of interrelated practical skills.
Chefs and bakers are another example. The entire foundation of their job relies on a set of practical skills.
I think these people work especially hard, and the jobs they can do can be backbreaking. They will also need to keep developing their skills and improving their craft if they want to stay up to date and excel in their field, just like a knowledge worker would.

لغات و اصطلاحات پاسخ نمونه

Manual laborer (noun) :
Someone who works with their hands and doing very physical work.
Example: My neighbor is a manual laborer. She works in construction.

کارگر، کسی که کار بدنی و یدی انجام میده
همسایه من یک کارگره و اون در بخش ساختمان سازی کار میکنه.

Quintessential (adjective) :
The most perfect or most typical example of something.
Example: She is quintessentially American

لازم و ضروری، ذاتی
اون به طور ذاتی آمریکاییه

Bricklayer (noun) :
A person who builds walls or buildings using bricks, especially as a job.
Example: There are several bricklayers building a house next to mine right now.

بنا
چند تا بنا دارن یه خونه کنار خونه من میسازن.

Bricklayer (noun) :
A person who builds walls or buildings using bricks, especially as a job.
Example: There are several bricklayers building a house next to mine right now.

به هم پیوسته و مرتبط
صبحانه خوردن و خلق و خو به هم مرتبط هستن.

Backbreaking (adjective) :
Something that needs a lot of hard, physical effort that makes you feel extremely tired.
Example: Digging a hole in the ground with just a shovel is backbreaking.

پشت شکن کنایه از کار بسیار سخت و طاقت فرسا
اینکه فقط بخوای با یه بیل یه چاله حفر کنی واقعا کار طاقت فرساییه.

Craft (noun) :
The skill needed for a particular profession is called a craft.
Example: The old ladies that made patchwork quilts were a master of their craft.

پیشه، هنر، مهارتی که برای یه کار خاص لازمه
خانم‌های مسنی که لحاف وصله دار یا چهل تیکه درست میکنن استادان پیشه خودشون بودن و بسیار هنرمند بودن.

Up to date (adjective) :
If something is up to date, it is modern, uses the latest technology, or has the most recent information. If you stay up to date, you make sure you know how to use this technology, learn this information, or anything else to make sure you are current.
Example: Every six months I take a week off to go to a training course so I can stay up to date.

به روز بودن
هر 6 ماه یکبار مرخصی می‌گیرم برای شرکت در یک کلاس آموزشی به خاطر اینکه به روز بمونم.

Excel (verb) :
To excel at something is to do it extremely well.
Example: She always excelled at languages.

کاری را بهتر انجام دادن و بهتر بودن
همیشه در یادگیری زبان بهتر بود

Field (noun) :
A field is a subject that you study, or a type of work that you do.
Example: My sister is a chemist working in the field of drug research.

زمینه، رشته
خواهر من یه شیمیدانه که در زمینه تحقیقات دارویی فعالیت میکنه.

Knowledge worker (noun) :
An employee whose job involves developing and using specialized knowledge rather than making goods or performing services.
Example: Many people are knowledge workers, including doctors, lawyers, engineers, and programmers.

دانش ورز، کسی که سرمایه اصلیش علمشه
بسیاری از مردم دانش ورز هستند،شامل دکترها، مهندسین و برنامه نویس‌ها

سوال بعدی که می‌خواهیم راجبش صحبت کنیم :

What are some special skills people can learn?

پاسخ نمونه

بعضی از مهارت‌های خاص که آدم‌ها می‌تونن یاد بگیرن چی هست؟
بنظرم یکی از چیزهایی که واسه خیلیا میتونه مفید باشه اینه که یاد بگیریم چطور چیزی رو بفروشیم.
درواقع خیلی چیزا توی زندگی به فروش مربوطه حالا چه بخوای کسی رو قانع کنی که با شما سر قرار بیاد یا اینکه بخوای کارفرماتو راضی کنی که به شما یک افزایش حقوقی بده بنظرم مهارت‌های فروش می‌تونه باعث بهتر شدن مهارت‌های ارتباطی و صحبت کردن بشه.
اینکه بدونیم چطور با مردم صحبت کنیم طوری ارتباط برقرار کنیم که واضح و مختصر باشه حالا میخواد این صحبت رودررو باشه با یه شخصی یا اینکه بخوایم توی یک سالن در مقابل یه جمعیت زیادی صحبت کنیم می‌تونه مفید باشه. دونستن مهارت‌های پایه حسابداری و سواد مالی که بتونیم پولمون رو مدیریت کنیم و به موقع بتونیم تصمیمات درست اقتصادی بگیریم و تا یه حد زیادی مارو از نظر مالی ایمن کنه و برای آینده آماده باشیم. بنظرم بسیاری از مردم با اصول مسائل اقتصادی آشنا نیستن و به همین خاطر آمادگی روبرو شدن با شرایط سخت، کنار گذاشتن چیزی واسه روز مبادا یا بازنشستگیشونو ندارن.

Sample Answer:

I think one that would benefit a lot of people is learning how to sell. Pretty much all of life is sales in some form, whether it’s convincing someone to go on a date with you, or selling an employer on the benefits of giving you a raise.
I think public speaking and general communication skills would go well with having strong sales skills. Knowing how to talk to people, whether that’s a one-on-one conversation, or talking to an auditorium full of people, knowing how to communicate clearly and concisely can have significant benefits on one’s life.
Perhaps another is basic accounting and financial literacy. Being able to manage money and make key financial decisions can help people become more financially secure and prepared for the future. I think a lot of people don’t understand the basics of money and aren’t prepared for a rainy day or their retirement.

لغات و اصطلاحات پاسخ نمونه

One-on-one (adjective) :
Something that happens between only two people.
Example: I had a one-on-one interview at that company I sent my resume to.

یک به یک، رودررو
یک مصاحبه یک به یک داشتم در شرکتی که رزوممو واسش فرستادم

Auditorium (noun) :
A large room or building used for meetings, lectures, or public performances.
Example: The lecture will be held in the auditorium.

سالن کنفرانس
سخنرانی در سالن کنفرانس برگذار خواهد شد

Concisely (adverb) :
If you say something in a short and clear way, you’ve said it concisely.
Example: The information was presented clearly and concisely.

مختصر و مفید صحبت کردن
اطلاعات به صورت واضح و مختصر و مفید نشان داده شده بود.

Financial literacy (noun) :
If you’re financially literate, you’re able to understand basic financial topics, as well as the basic principles of business.
Example: Financial literacy isn’t taught in schools, and so those graduating high school have very little understanding about how money works in the real world.

سواد اقتصادی و مالی
سواد مالی در مدارس تدریس نمیشه و به همین دلیل اونهایی که از دبیرستان فارغ التحصیل میشن درک کمی دارن که پول در دنیای واقعی چه ساز و کارهایی داره.

Key (adjective) :
Something that’s key is very important and has a lot of influence on other people or things.
Example: She was a key figure in the art world.

کلیدی
او شخصیت کلیدی و مهمی توی دنیای هنر بود.

Financially secure (idiom) :
If you’re financially secure you have enough money to live on and don’t have to worry about money.
Example: It’s important to save enough money for retirement so you can be financially secure.

از لحاظ مالی مطمئن بودن
خیلی مهمه که پول پس انداز کنین برای بازنشستگی که از نظر مالی ایمن باشین.

Rainy day (idiom) :
A rainy day is a time when you might need some money to cover some unexpected expenses. It’s usually a time of need or trouble, and people often talk about saving for a rainy day.
Example: She’s saved some money for a rainy day.

شرایط سخت روز مبادا
یکمی پول برای روز مبادا پس انداز کرده بود.

با در نظر گرفتن اهمیت کسب نمره آیلتس در آینده تحصیلی – مهاجرتی شما، آزمون و خطا در مسیر یادگیری زبان، هزینه‌های زمانی و مالی هنگفتی در پی خواهد داشت. بنابراین اگر هدف مشخص، فرصت معین و تصمیم قاطعی برای کسب نمره تضمینی آیلتس دارید، دوره خصوصی تضمینی آیلتس برای شما طراحی شده است.

منبع : verbling